زمان تقریبی مطالعه: 7 دقیقه

اوحدالدین کرمانی

اوحَدُالدّینِ كِرْمانی، حامد بن ابی فخر، عارف و شاعر بنام قرن 7 ق/ 13 م. بنابر تصریح صاحب مناقب (ص 1)، او به هنگام حملۀ تركان غُز به كرمان و انقراض آل قاورد (ه‍ م) 16 سال داشته است (نک‍ : فروزانفر، 36). تاریخ وفات وی را زكریا قزوینی (ص 248) كه از معاصران او بوده، 635 ق گفته است (نیز نک‍ : فصیح، 2/ 309؛ قس: گازرگاهی، 75؛ آذر، 2/ 612). 
اوحدالدین در پی حملۀ تركان غز به كرمان روانۀ بغداد شد و در آنجا به تحصیل فقه، حدیث و علوم دینی پرداخت. وی در مدتی كوتاه كمال یافت و در مدرسۀ حكاكیه مشغول تدریس شد و چندی بعد ریاست و ادارۀ آن مدرسه را برعهده گرفت. با آنک‍ه در این مقام به شهرت تمام رسید، خود را از رضای باطنی و آرامش روحی بی بهره دید؛ از این رو مدرسه و تدریس را ترك گفته، طریق سلوك و ریاضت پیش گرفت و در این راه چندان افراط كرد ( مناقب، 1-3) كه مردم وی را دیوانه پنداشتند. آوازۀ مجاهدتهای او به گوش شیخ ركن‌الدین سجاسی (د 606ق) رسید و او شاگرد خود شجاع‌الدین ابهری را نزد اوحدالدین فرستاد (همان، 4-5). از آن پس اوحدالدین مرید ركن‌الدین سجاسی شد. 
اوحدالدین بیشتر عمر خود را در سفر گذراند. او در این سفرها با بزرگان علم و عرفان دیدار می‌كرد و به ارشاد مردم می‌پرداخت (نک‍ : اوحدالدین، 264). ظاهراً نخستین سفر وی، پس از بغداد، به تبریز بود (نک‍ : مناقب، 26-27). آنگاه از شهرهای نخجوان و شروان گذر كرد تا به قونیه رسید (نک‍ : ابن كربلایی، 1/ 60-61؛ نیز نک‍ : مناقب، 212-217) و در آنجا با ابن عربی در خانۀ وی ملاقات نمود (نک‍ : جامی، 381). سفرهای دیگر اوحدالدین به ملطیه (ح 616 ق)، سیواس و قیصریه بود كه مؤلف مناقب از این سفرهای او حكایتها نقل كرده است (نک‍ : ص 191-192، 252-261، 265-266). 
اوحدالدین در حلب با سعدالدین حموی (د 650ق) و مجدالدین بغدادی، شاگرد نجم‌الدین کبرى ملاقات داشت (نک‍ : همان، 96). در مصر بار دیگر با ابن عربی دیدار كرد؛ و هنگامی كه شیخ قصد حج نمود، ابن عربی از او خواست تا صدرالدین قونوی (د 673ق)، شاگرد و مرید و فرزند خواندۀ وی را همراه خود ببرد (نک‍ : همان، 84، 85). او در آخرین سفر حج خود چند روزی در دمشق توقف كرد و گویا ملاقات اوحدالدین با مولوی (د 672ق) در دمشق، در همین تاریخ بوده است (نک‍ : سپهسالار، 24-25؛ خوارزمی، 1/ 133؛ نیز نک‍ : ابومحبوب، 65-66). اوحدالدین سفرهای دیگری نیز داشته است، از جمله خوارزم كه در آنجا با شیخ نجم‌الدین کبرى ملاقات كرد (نک‍ : مناقب، 202-205؛ قس: فروزانفر، 29). اوحدالدین در هفتاد و چند سالگی وفات یافت و به قولی در شونیزیۀ بغداد (نک‍ : ابومحبوب، 46) به خاك سپرده شد (نیز نک‍ : قزوینی، 248؛ فصیح، 2/ 309؛ ابن كربلایی، 1/ 61). 
مؤلف مناقب به گونه‌ای اغراق‌آمیز شمار شاگردان و مریدان اوحدالدین را 70 هزار گفته، و افزوده است كه 3 هزار تن از آنان صاحب مقامات، مراتب ولایت و دارای كشف و شهود بوده‌اند (نک‍ : ص 222). از جملۀ مریدان و شاگردان او می‌توان از شمس‌الدین عمر بن احمد تفلیسی و كریم‌الدین نیشابوری یاد كرد كه در مدح اوحدالدین اشعاری سروده‌اند (نک‍ : فروزانفر، 44-46؛ ابومحبوب، 67- 68). صاحب مناقب در زمرۀ مریدان وی از جمال‌الدین واسطی ــ كه مردی حكیم و عالم به علم هیأت، منطق، نجوم و ریاضی بوده ــ نام می‌برد كه به شوق دیدار شیخ به ملطیه رفته، و تا هنگام وفات اوحدالدین از ملازمان وی بوده است (نک‍ : ص 91-94). اما از برترین مریدان اوحدالدین می‌توان از صدرالدین قونوی یاد كرد كه به گفتۀ صاحب مناقب نزدیك به 16 سال در ملازمت شیخ به سر برده، و طریق سلوك و اسرار خلوت را از وی آموخته است (نک‍ : ص 87). افزون‌بر صدرالدین قونوی، بزرگانی چون محیی‌الدین ابن عربی و نجم‌الدین کبرى به او توجه و ارادت داشته‌اند (نک‍ : همان، 202)، و سلاطین وقت در اعزاز و اكرام او سعی داشتند و به هر شهری كه سفر می‌كرد، مورد احترام بود، و مورخان و تذكره‌نویسان دوره‌های بعد، از او به نیكی یاد كرده، و احوال و مقامات روحانی او را ستوده‌اند (نک‍ : قزوینی، همانجا؛ ابن فوطی، 72). 
دیدگاه اوحدالدین در مسألۀ عشق برگرفته از نگرش وحدت وجودی اوست كه در جای جای رباعیاتش ظاهر می‌شود. غالباً از دو گانگی ظاهر و باطن و صورت و معنا سخن می‌گوید و حقیقت را معنا و باطن، و صورت و ظاهر را امری گذرا و نمودی بی‌اصل و حقیقت می‌داند. در نظر او عالم جلوه‌گاه جمال حق است و در دایرۀ وجود تنها موجود حقیقی اوست (نک‍ : ص 100) و اوست كه مركز این دائره است و همۀ موجودات عالم سرگردان در دائرۀ عشق معشوق ازلیند (نک‍ : ص 119-120). وی سرمایۀ عشق الٰهی را تنها حیرت و سرگردانی می‌داند كه حاصل آن فنای از خود و فنای در حق است (نک‍ : ص 121). 
اوحدالدین اهل سماع بود و مجالس سماع او شور و حال خاصی داشت (نک‍ : مناقب، 97). گفته‌اند كه وی رباعیات خود را در حال سماع می‌سروده است (نک‍ : همان، 102). 
پاسخ وی به مكتوب سعدالدین حموی كه در حكایت سی‌ام مناقب (ص 100-102) آمده، گویای آگاهی وی بر دقایق احكام شرع و توجه وی به رعایت این دقایق و مراتب تعبد اوست (نیز نک‍ : اوحدالدین، 304). 

آثـار

تنها اثری كه از وی برجای مانده، مجموعۀ رباعیات اوست كه به دست یكی از پیروانش در قرن 7ق جمع‌آوری شده است. بسیاری از این رباعیات در نزهة المجالس شروانی (تألیف شده در نیمۀ اول قرن 7 ق) آورده شده است (ص 111 بب‍‌ ). این مجموعه با 724‘1 رباعی در كتابخانۀ ایاصوفیه (شم‍ 2910) موجود است (ابومحبوب، 80). دیوان رباعیات او در 1366ش به كوشش احمد ابومحبوب و با مقدمۀ محمدابراهیم باستانی پاریزی در دو بخش به چاپ رسیده است. 
گزیده ای از این مجموعه توسط وایشر، شرق‌شناس آلمانی، تصحیح، و سپس با همكاری ویلسن به انگلیسی ترجمه شده، و با عنوان «شاهد دل» در 1978 م از سوی انجمن فلسفۀ ایران به چاپ رسیده است. این مجموعه حاوی 120 رباعی از رباعیات اوحدالدین است. 
مناقب، مقامات، یا تذكرۀ اوحدالدین كرمانی كه تنها كتابی است در بیان سرگذشت، احوال و كرامات وی، تألیفی است كهن كه نام مؤلف و تاریخ نگارش آن بر ما پوشیده است. اما از قراینی كه در كتاب وجود دارد، می‌توان دریافت كه وی از هواداران اوحدالدین بوده است. او در جای جای این كتاب از وی به «شیخ ما» یاد می‌كند. تاریخ تألیف این كتاب نباید از نیمۀ دوم سدۀ 7 ق آن سوتر باشد (فروزانفر، 55-56). در این كتاب 73 حكایت دیده می‌شود كه برخی از آنها با كمی اختلاف در آثار دیگر نظیر حلیة الاولیاء، تذكرة الاولیاء و احیاء العلوم نیز نقل شده است (نک‍ : همو، 57- 58). 

مآخذ

آذر بیگدلی، لطفعلی، آتشكده، به كوشش حسن سادات ناصری، تهران، 1336 ش؛ ابن فوطی، عبدالرزاق، الحوادث الجامعة، بغداد، 1351 ق/ 1932 م؛ ابن كربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان و جنات الجنان، به كوشش جعفر سلطان القرائی، تهران، 1344 ش؛ ابومحبوب، احمد، مقدمه بر دیوان رباعیات اوحدالدین كرمانی (هم‍‌ )؛ اوحدالدین كرمانی، حامد، دیوان رباعیات، به كوشش احمد ابومحبوب، تهران، 1366ش؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به كوشش محمود عابدی، تهران، 1370ش؛ خوارزمی، حسین، جواهر الاسرار، به كوشش محمدجواد شریعت، اصفهان، 1366 ش؛ سپهسالار، فریدون، رساله در احوال مولانا جلال‌الدین مولوی، به كوشش سعید نفیسی، تهران، 1325 ش؛ شروانی، جمال خلیل، نزهة المجالس، به كوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1366 ش؛ فروزانفر، بدیع‌الزمان، مقدمه و حواشی بر مناقب (هم‍‌ )؛ فصیح‌خوافی، محمد، مجمل فصیحی، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1340 ش؛ قزوینی، زكریا، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ گازرگاهی، حسین، مجالس العشاق، كانپور، 1314 ق/ 1897 م؛ مناقب، به كوشش بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، 1347 ش. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.